تحولات منطقه

۲۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۸:۴۰
کد خبر: ۴۱۲۳۵۰

قدس آنلاین/ طوبی ساقی: شوهرم مرد بدی نبود. بیش از حد در خیال و رؤیا سیر می‌کرد. هرماه نیمی از حقوقش را برای خرید کالاهای جایزه دار هزینه می‌کرد. از جعبه دستمال کاغذی و چای و نوشابه گرفته تا دیگر کالاها و حتی آبمیوه و چیزهای دیگر.

اول شوهرم معتاد شد حالا دخترم
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

با کارهایش روی اعصابم راه می‌رفت. وقتی به او می‌گفتم دنبال یک کار درست و حسابی برو تا پولی در بیاوری و بتوانی آینده دخترمان را تضمین کنی به چشمانم خیره می‌شد نیشخند مسخره‌ای می‌زد و می‌گفت: آدم هایی مثل تو یک عمر باید کارگری کنند و یک لقمه نان بخور و نمیر در بیاورند. آن‌ها نه در این دنیا معنای زندگی خود را می‌فهمند و نه آن دنیا به جایی می‌رسند.
زن جوان که همراه دختر ۱۴ساله‌اش به مرکز مشاوره آرامش پلیس خراسان رضوی مراجعه کرده بود گفت: چندبار خیلی جدی تصمیم گرفتم از کریم جدا شوم. خانواده‌ام مرا منصرف می‌کردند و می‌گفتند دختر خاله‌ات طلاق گرفت و امروز زن صیغه‌ای فلانی است و... .
آنها مرا از عاقبت کار می‌ترساندند، از طرفی به خاطر دخترم دندان روی جگر گذاشته بودم و حرفی نمی‌زدم. کریم وقتی برای امتحان شانس و اقبال خود به هر دری زد و نتیجه‌ای نگرفت فکر احمقانه‌ای به سرش زد. او در فضای مجازی با زنی که از اقوام مادریش بود برقرار ارتباط کرد.
زن ۳۶ساله آهی کشید و در حالی که به کفش‌های چرمی قهوه‌ای رنگ خود خیره شده بود با لحنی حسرت بار افزود: وقتی فهمیدم شریک زندگی‌ام راه خیانت در پیش گرفته به او ایراد گرفتم. البته من خیلی دوستانه موضوع را مطرح کردم و نمی‌خواستم مقام و جایگاه پدری‌اش برای دخترم از بین برود.
اما کریم خیلی خونسرد گفت انگیزه‌اش از این ارتباط پول و ثروت آن زن مطلقه است. برای حفظ زندگی‌ام دست به کار شدم و این بار از خانواده‌اش کمک خواستم. اما او اسیر هوس و رؤیاهای خام خود شده بود. حتی احترام پدر و مادر پیر خود را کنار گذاشت و ترک‌مان کرد.
زن جوان افزود: حدود چهار ماه از این ماجرا گذشت. فایده‌ای نداشت. یک بار که آمده بود کارت پایان خدمتش را بردارد متوجه شدم بوی سیگار می‌دهد. همان روز پدر شوهرم نیز آمد و با شرمندگی گفت پسرش معتاد شده است.
باز هم غرورم را شکستم، به او زنگ زدم و گفتم می‌توانی گذشته را جبران کنی. یک مشت چرت و پرت تحویلم داد و گفت به زودی پول قلمبه‌ای به جیب می‌زند و تمام این روزهای سخت را برای‌مان جبران می‌کند.
نکته‌ای که برایم جالب بود این که او باور نمی‌کرد شیشه‌ای شده است. من سه ماه دیگر هم صبر کردم. خبردار شدم در شمال او را با مقداری مواد مخدر دستگیر کرده‌اند و به زندان افتاده است. از آن به بعد زن موقتش هم قوز بالای قوز شده بود و هرروز می‌آمد و سرو صدا می‌انداخت که از کریم پول می‌خواهد و... .
کریم در این بازی شوم با دندان‌های تیزش شکست سنگینی خورد که سرنوشتش را به تاراج داد.
زن جوان گفت هر چه فکر می‌کردم ادامه این زندگی تحقیرآمیز به صلاحم نبود. تقاضای طلاق دادم و با حمایت قانون جدا شدم. بعد از طلاق، حضانت دخترم را برعهده گرفتم و سرکار می‌رفتم تا مشکلی نداشته باشم.
البته خانواده‌ام نیز کمکم می‌کردند. اوضاع کمکم داشت آرام‌تر می‌شد که فهمیدم دختر نوجوانم معتاد شده است. اشتباه نکنید او به مواد مخدر صنعتی یا مشروب معتاد نشده بلکه معتاد فضای مجازی است.
در این هشت ماه که من سر کار می‌رفتم و شاید از او غافل مانده بودم این بچه کم‌تجربه وارد شبکه‌های اجتماعی شده و نمی‌توانم او را از این فضای ناامن جدا کنم. او شب و روزش را قاطی کرده و سردر گم و حیران شده است. یک بار گوشی را از دستش گرفتم، خیلی جدی تهدیدم می‌کرد که خودش را می‌کشد.
زن جوان گفت: بیشترین ضربه‌ای که دخترم را دچار آسیب جدی کرده، این که پدرش به ما خیانت کرد و خیلی راحت هر دوی مان را زیر پا گذاشت و رفت. من و بچه‌ام گاهی در این رابطه با هم حرف می‌زدیم. سؤال های بی‌جواب زیادی داشت و از طرفی احساس دلتنگی عجیبی می‌کرد.
موضوع را زیاد جدی نمی‌گرفتم، فکر می‌کردم اگر نیازهای مالی‌اش را برآورده سازم می‌توانم آینده‌اش را بسازم. برای همین هم هیچ کم و کسری نداشت. ولی محبت‌های بی‌حد و اندازه من و کم محبتی‌های زجرآور پدرش او را یاغی سرکش بار آورده است.
اصلا به حرفم گوش نمی‌دهد. در آخرین بگو مگو به طرفم حمله ور شد و آنچنان با ناخن‌های تیز و ناخن گیر کوچکش بدنم را زخمی کرد که باورم نمی‌شد روزی او این چنین احترامم را لگدمال کند. نگران بچه‌ام هستم و او را به اینجا آورده‌ام تا ببینم چه کاری می‌توانم انجام بدهم.
نمی‌خواهم او را نیز مثل شوهر بی‌معرفتم از دست بدهم. زن جوان در پایان گفت: شوهرم در خانواده‌ای پر تنش بزرگ شده و پدرش مغرور و پر سرو صدا بود. فکر می‌کنم همین وضعیت باعث شد تا او هم مرد بار نیاید. برای من و دخترم خیلی کم لطفی کرد و زندگی مان را از دست دادیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.